نام معشوق مبر نزد من از عشق مگو عشق دیریست که در پیچوخم عباس است
هر چه داریم همه از کرَم عباس است خلقت جنت حق لطف کرم عباس است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در کلاس عاشقی عباس غوغا میکند در دل هر عاشقی عباس مأوا میکند
هرکسی خواهد رود در مکتب عشق حسین ثبتنامش را فقط عباس امضاء میکند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عباس لوای هفت افراشته است وین راز به خون خویش بنگاشته است
او پرچم انقلاب عاشورا را با دستبریدهاش بپا داشته است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
جانم فدای نام زیبایت، ابوالفضل قربان زخم چشم بینایت، ابوالفضل
گر من به چای القمه بودم، زِ حسرت هر آن بخشکیدم برآن روزت ابوالفضل