شمع ها هم سینه می زنند و شعله ها شبیه دایره های عزا خم می شوند و دوباره می ایستند و سینه می زنند.
انگار امشب زهر در تمام آسمان ریختهاند که اینگونه تیره گون است و عق میزند که اینگونه عرق بر جبینش برق میزند که اینگونه اشکآلود است و میبارد.
پناهمان ده، ای زهر چشیده زخمی.
این فوجها که میبینی آمدهاند، در این سرما آمدهاند، تنها آمدهاند، پیر و جوان پیاده و سواره. آمدهاند که به آغوش گرم تو پناه ببرند.
این مردمی که میبینی آمدهاند، سیاهپوش و مغموم آمدهاند، گویی زخمی و مسموم آمدهاند، باحالتی معلوم آمدهاند که گویی این حرم را از خانههای دور و نزدیک خود بیشتر دوست دارند. اینان که چون آسمان اشک میبارند.
پناهمان ده، ای زهر چشیده زخمی.
بغض آوردهایم، درد آوردهایم، زخم آوردهایم.
شکوایه و درد دل آوردهایم.
مشکل آوردهایم، اما تا میرسیم تا بو میکنیم، عطر حرم را، گویی هیچ نیاوردهایم و تنها آمدهایم.
که نزدیک تو باشیم که نگاهمان کنی که سلامی بدهیم.
اسلام علیک…
اما همیشه بغضمان در وسط همین سلام میترکد.
پناهمان ده، ای زهر چشیده زخمی.
سینهزنان آمدهایم، زنجیرزنان آمدهایم، در غم امام مهربان آمدهایم، با اشک و فغان آمدهایم، از آخرالزمان آمدهایم، در پی نشان آمدهایم، پیر و جوان آمدهایم، از جمع جهان آمدهایم تا در این شب سرد در کنار تو باشیم تا دهی پناهمان.
پناهمان ده، ای زهر چشیده زخمی.
بپذیر مرا، ای امام رئوف!